یادداشتهای روزانه

ساخت وبلاگ
دوشنبه 11 دی 1396 امروز بالاخره یه بارونی زد و حس کردیم که زمستونه.حالا هرحکمتی که داره مصلحتشو شکر.با آتیش زدن مکانهای عمومی رعب و وحشت ایجاد میشه واین دور از انصاف یه شهروندبودنه.دل نگرانی هایی که هست رو کاری ندارم.ولی سخته خیلی.نمگیم بی درد نیستم ولی شاید راههای بهتری هم باشه  برای اعتراض یه شهروند .بماند... صبحی یه لحظه دیدم زهرا اومد داخل..واای چقد خوشحالم کرد.به وجود دوستام نیاز دارم چون باعث میشه فکرم جای دور!!نره.ازونور هم رییس زنگید که برای صبحونه خوردنی داریم .؟ سنگک خریده بود .زهرا هم باما صبحونه خورد .کلی حرفیدیم.برای کاردستی سارا باید لوازم میخرید.رفت تهیه کرد و اومد .یکمی هم پیشم موند و رفت.اونقد کار بود که اخرش گفتم به جهنم !!بابا خسته شدم.دیگه نمیکشم.بعضی کارامونو هم ازطریق تلگرام انجام میدیم که قطع شده .حالا معلوم نیست کی درست بشه. دیروز سرظهری کارام کم بود .به خانوم محمدی خبر دادم.ناهارو رفتم پیشش.سنگک و دوغ خریدم.خونه اش سمت اپارتمان منه.یه لحظه یاد خاطراتم افتاد. خیلی .وقت بود نرفته بودم اون سمت.کلی حرفیدیم و ناهار خوردیم.از بی پولیش گفت و اینکه 10 ماهه حقوق نگرفته و یه زن تنها.باز شکرخدااا خونه داره .مستاجری خیلی وحشتناکه  وقتی حقوق ماهیانه هم نداری.خدابهش صبربده.هی خاستم بهش بگم اگه خاستی قرض بدم که یه لحظه گفت یه چک دارم باید فردا اونو نقد کنم.باز کمک  خرجی م یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 1:34